تحليلي بر شب قدر و چگونگي درك اين فرصت الهي(قسمت دوم و پاياني)
در نخستين بخش ازگفتار جايگاه و معناي حقيقي شب قدر مطالبي در خصوص استشمام رايحه قدر با قلب قرآني و امكان رؤيت قلبي قرآن و عترت در شب قدر بيان شد. اينك در دومين و آخرين بخش اين گفتار، موضوعاتي پيرامون مظلوميت علي(ع) و اولويت هاي دعا كردن در شب قدر مورد بحث قرار گرفته است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
اين مشكلات دولت و ملت نه از قبيل مشكلات و شبهات ابن كومله است كه حكيم حل كند، نه از قبيل مشكلات ترتب است كه اصولي حل كند، نه شبيه مشكل شرط متأخر است كه فقيه حل كند! مشكلات 8 ميليون پرونده روي الفباي دين است. اين نماز شب ها، اين نماز وترها، اين نماز مستحبي ها، اين قرآن به سرها، اين توسل ها، اين دعاها، اين زيارت ها براي اينكه ما را بيدار كند، ما باطل را حق ننگريم!
در قرآن كريم فرمود: يك عده مرده اند، آنها كافرند؛ يك عده بيمارند. آنكه به نامحرم مي نگرد، بيمار است؛ فيطمع الذي في قلبه مرض(7). آنكه روابط با بيگانه را يك امر سياسي مي پندارد، بيمار است. فرمود: فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم(8). قرآن براي آن است كه اين بيماري هاي سياسي، اخلاقي، رواني و مانند آن را حل كند. اگر جامعه اين بيماري ها را حل كرد و سالم شد، جامعه امام زماني است.
بنابراين شبي كه قرآن نازل مي شود، شب يهدي للتي هي اقوم(9) است. ما چرا خود قائم به قسط نشويم؟! چرا ما قلبمان را قرآني نكنيم و نگوئيم ما كنت افسر قراناً لم اره، ما كنت اتولي اماماً لم اره؟
اگر ديديم، به مقصد مي رسيم و بوي ليله قدر را استشمام مي كنيم. آنگاه هرگز باطل را حق نمي پنداريم، فاني را باقي خيال نمي كنيم، يحسب ان ماله اخلده(10) دامنگير ما نمي شود. دنيا مجاز است، ممر است براي مقر. ما بين مجوز، بين معبر، بين راه و مقصد اشتباه نمي كنيم. هرگز راه را مقصد و مقصود نمي دانيم. اگر در اوائل راهيم، مي فهميم در راهيم، نه مقصد! مقصدما آخرت است و اگر اين مراحل را گذرانديم؛ دنيا مجاز است، مجوز است در برابر حقيقت. اگر ما آن معنا را پشت سرگذاشتيم، بين راه و هدف فرق گذاشتيم؛ گفتيم: دنيا مجاز است، يعني مجوز است، يعني راه است، مقصد جاي ديگر است؛ يك مرحله جلو رفتيم.
وقتي به آن مرحله رسيديم، مي گوئيم: دنيا مجاز است، مجوز است؛ يك حقيقتي دارد. اين مجاز در قبال حقيقت است، نه اين مجوز در قبال هدف!
اينكه مي بينيد وقتي امام سجاد يا ائمه ديگر(ع) دستشان را به دعا برمي داشتند، وقتي پايين مي آوردند، اين دست را يا بر بالاي سر مي گذاشتند، يا مي بوئيدند، يا مي بوسيدند، يا به صورت مي كشيدند، مي گفتند: اين دست ما به دست بي دستي خدا رسيده است. اين از مجاز به حقيقت رسيدن است، نه از مجاز به مقصد رسيدن.
اگر وجود مبارك امام سجاد مالي را به سائل مي داد، اين دست را مي بوئيد و مي بوسيد و بر سر مي گذاشت، مي گفت: گيرنده اين صدقه خدائي است كه در سوره توبه فرمود: «هو الذي يقبل التوبه عن عباده و ياخذ الصدقات (11). اين كجا، آن كجا! هم مجازي است در برابر هدف، هم مجاز است در قبال حقيقت.
اگر فرصت كرديد اعتكاف دهه سوم را از دست ندهيد. ممكن است شما 30 سال درس بخوانيد، مجتهد مسلم بشويد، اما راه شب قدر شب ديگر است! آن ليله القدر خير من الف شهر به شما شامه مي دهد كه بوي بد سياست بازي ها را، حزب بازي ها را، باند بازي ها را استشمام كنيد. در متن سياستيد مثل امام راحل و سيد حسن مدرس، نه بيراهه مي رويد، نه راه كسي را مي بنديد. در متن انتخاباتيد، اما نه فريب مي دهيد، نه فريب مي خوريد. اين بو كشيدن با درس و بحث حوزه و دانشگاه حاصل نمي شود! اين محصول شب قدر است و محصول اعتكاف است و محصول آن چشم باطني است.
هدف همه ما اين باشد كه بگوئيم: خدايا! به بارگاه ولي ات پناهنده شديم، در كنار كوي تو آرميده ايم تا علي وار بگوئيم: ما كنت اطيع قرانا لم اره. ما كنت اطيع اماما لم اره. اگر او مي گفت: ما كنت اعبد ربا لم اره، ما مي گوئيم: ما كنت اطيع قرانا لم اره، ما كنت اطيع اماما لم اره. ما تا امام زمان ما را نبينيم، اطاعت نمي كنيم. اگر با جان امامي شديم، او را مي بينيم و پيروي مي كنيم. اگر با جان قرآني شديم، او را مي بينيم و اطاعت مي كنيم.
مي دانيد مظلوميت علي چيست؟ اين در تاريخ هاي عادي نيست، اين در نهج البلاغه است. خيلي سخت است انسان اينها را نقل كند، تحملش سخت است. نامه اي معاويه براي علي بن ابيطالب نوشت، آن نامه در نهج البلاغه نيست، ولي جواب علي بن ابيطالب در نهج البلاغه هست. معاويه خواست علي بن ابيطالب(ع) را سرزنش كند. در آن نامه رسمي كه از شام به مدينه آمد، گفت: علي يادت هست كه تو را با طناب بستند و به مسجد بردند؟! اين علي همان كسي بود كه خاورميانه در اختيارش بود!
حضرت در جواب فرمودند: من كه انكار نمي كنم. بله مرا با طناب بردند. ولي معاويه! تو رفتي من را رسوا كني، خودت رسوا شدي! اين نشانه بطلان سقيفه است كه علي را بايد با طناب ببرند! من كه انكار نمي كنم، من باطل را امضاء نكردم و نمي كنم. ما كه انكار نكرديم، نگفتيم كه ما را با طناب نبردند! من كسي بودم كه آن وقتي شمشير به دست من بود، همه فرار مي كردند. هيچ كسي آن شهامت را نداشت كه در برابر من بايستد. اما براي حفظ اسلام من حاضر شدم دستم را ببندند. اردت ان تفضح فافتضحت ( نهج البلاغه نامه 28). رفتي ما را رسوا كني، خودت رسوا شدي اموي را رسوا كردي، اهل سقيفه را رسوا كردي...
ما شبي كه مربوط به اين ذات مقدس است، آمديم از خدا بخواهيم، آن مقام علي(ع) نه مقدور ماست، نه ميسور ما كه بگوئيم: «ما كنت اعبد ربا لم اره. ولي اين را مي خواهيم بگوئيم: تا علي را نبينيم، عبادت نكنيم! اين را مي خواهيم. تا امام مان را نبينيم، عبادت نكنيم. آن توفيق را به ما بده ما امام زمان شناس باشيم، علي شناس باشيم، اين چهارده ذوات قدسي را ببينيم و عبادت كنيم. آن گاه نه كسي را فريب مي دهيم، نه فريب كسي را مي خوريم. نه بيراهه مي رويم، نه راه كسي را مي بنديم...
مطلب ديگر اينكه رسول گرامي(ص) فرمود: اياكم و خضراء الدمن(12)، اين جزء جوامع الكلم است. تنها آن مطلب رقيق و نازلي نيست كه در كتاب هاي نكاح فقه آمده! فرمود: آن گل ها، رياحين كه از مزبله مي رويد، از آنها پرهيز كنيد. تنها معناي اين حديث نوراني اين نيست كه المراه الحسناء في منبت سوء(13). بيانات رسول گرامي جزء جوامع الكلم آن حضرت است. اگر انديشه خوب ديدي، ولي گوينده داراي قلب طيب و طاهر نبود، اين جزء خضراء الدمن است. اگر طرح خوبي ديديد، حرف خوبي ديديد اما از جان ناپاك برخاست، اين جزء خضراءالدمن است. هرجا كلمه حق يراد بها الباطل(14) بود، جزء خضراء الدمن است. به دنبال خضرا الدمن نرويم. مبادا آن مزبله را نديده، به جاذبه گل حركت كنيم! ديدن آن مزبله، باطن محصول نيايش هاي شب قدر است و اعتكاف دهه سوم! آن در كتاب ها نيست، آن در حوزه و دانشگاه نيست. اگر كسي بخواهد آن شامه را پيدا كند، راه ديگري دارد كه در شب هاي قدر بايد آنها را جستجو بكند.
و ذات اقدس اله در مجموعه نظام كيهاني، ما را به دو اصل آشنا كرد؛ يكي اينكه چيزي بالاتر از راه شيري و ستاره ها و شمس و قمر نيست. مگر ما از آفتاب، نوراني تر در نظام كيهاني خود داريم؟ از ماه تابنده تر در شب چيزي داريم؟ اگر از اين ستاره ها بپرسند نوراني تر داريد، مي گوئيم: نه.
همين خدائي كه فرمود: اين نجوم را من باعث زينت آسمان قرار دادم، سپهر را با نجوم مزين كرده ام؛ به ما فرمود: اين نجوم، اين آفتاب و ماه يك سابقه بدي دارد، يك لاحقه تلخي. مي دانيد اين شمس و قمر را من از چه درست كردم؟ از يك مشت دود خفه كن و مرگ بار درست كردم. شمس و قمر كه حقيقتي ندارد! يك مشت دود را من به ماه تبديل كردم، يك مشت دود را من آفتاب كردم. سوره اي در قرآن به نام سوره دخان است.
در سوره فصلت اين بخش را فرمود. ثم استوي الي السماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين (15). آنگاه قضاهن سبع سماوات و زينا السماء الدنيا بمصابيح (16)
فرمود: بعد از اينكه كار زمين ساخته شد، بقيه دود را من ماه درست كردم؛ بقيه دود را من آفتاب درست كردم. اين ميليون ها ستاره هاي ثابت و سيار كه مي بينيد، يك مشت دود بود! ثم استوي الي السماء و هي دخان، بعد قضاهن سبع سماوات، زينا السماء الدنيا بمصابيح ومانند آن... اين سابقه تلخ شمس و قمر! بعد هم اذا الشمس كورت (17) هست، اذا النجوم انكدرت (18) هست، اين لاحقه تلخ سماوات!
به دنبال چه مي گرديم؟ به دنبال كه مي گرديم؟ ...هيچ موجودي عظمت انسان را ندارد. انسان نه قبلا دود بود، نه بعدا دود مي شود. حقيقت انسان نفخت فيه من روحي (19) بود، بعد الي الله برمي گردد كه يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه (20). ما نه قبلا سابقه تلخ دخاني داشتيم، نه بعدا داريم. ما روح بوديم، نفخه الهي بوديم؛ و همين نفخه الهي دوباره به همان جا برمي گردد.
به دنبال چه مي گرديم؟! در شب قدر اينها را از خدا بخواهيم، در ايام اعتكاف اينها را از ذات اقدس اله مسالت كنيم. هيچگاه شمس و قمر زينت ما نيست، هيچگاه راه شيري زينت ما نيست! اينها زينت آسمان است كه بعد فرسوده خواهد شد. ما هدف ديگري داريم؛ از كوي ابد آمده ايم، به كوي ابد مي رويم.
به ما گفتند: يك سليماني بود كه راه يك ماهه را يك بامداد طي مي كرد؛ ما به شما شب قدر داديم كه راه هشتاد ساله را يك شبه طي كنيد....
اينها دعاهاي ماست؛ خواسته هاي دولت و ملت، حل مشكلات، حل خواسته هاي فرعي و مانند آن زير مجموعه اين دعاهاي ما بايد باشد. طهارت دل مي خواهد، شرح صدر مي خواهد، كينه زدائي مي خواهد، عداوت زدائي مي خواهد، ده ها بيماري را كنار گذاشتن مي خواهد؛ آنگاه قرآن را به دست گرفتن مي خواهد، قرآن به سر گذاشتن مي خواهد و اين مطالب را از ذات اقدس اله مسالت كردن...
اگر خداي ناكرده كينه اي نسبت به ديگران داريم، بگوئيم: خدايا! من از او گذشتم، تو از او بگذر، حقي داريم، بگذريم تا با صفاي ضمير، با شرح صدر، دلي بخواهيم داشته باشيم كه جاي غير او نباشد تا او محبت خود را، ارادت مان را به قرآن كه ثقل اكبر است، ارادت مان را به عترت طاهرين(ع) كه ثقل اصغر است در قلب ما مستقر بكند كه حبب اليكم الايمان و زينه في قلوبكم (12). بقيه حل است؟ ما ديگر فاني را باقي نمي پنداريم، يحسب ان ماله اخلده نمي شود، مجاز را حقيقت نمي دانيم، بيگانه را آشنا نمي دانيم، دشمن را دوست تلقي نمي كنيم، فاني را باقي تلقي نخواهيم كرد. در كنار اين هدف اعظم؛ آنگاه خواسته هاي همه مسلمان ها را در شرق و غرب عالم را هم بخواهيم، نجات جوامع بشري را از استكبار و صهيونيست بخواهيم، وحدت جهان اسلام را بخواهيم، عزت مسلمان ها را بخواهيم، فرزانگي و خردورزي جوامع بشري را بخواهيم كه ديگر هر از چند گاهي در دانمارك يا غير دانمارك كار سفيهانه نشود. از خدا عقل آنها را هم بخواهيم، حيات آنها را هم بخواهيم.
اگر پيامبراعظم(ص) نسبت به مشركان و وثني و صنمي حجاز دعا مي كرد، ما هم نسبت به بت پرستان و ثنوي و وثني و ملحدان عالم دعا كنيم و كه خدايا! اينها را از سفاهت برهان، به رشد برسان.
اولا خواسته هاي جوامع بشري را، ثانيا خواسته هاي جوامع اسلامي را، ثالثا پيروان قرآن و عترت كه از همه مظلوم ترند رو رابعا امنيت مناطق خاورميانه را از ذات اقدس اله مسالت بكنيم تا دشمن ديگر نه به هوس خاورميانه بزرگ باشد، نه به هوس خاورميانه جديد. حزب الله را دعا كنيم، مظلومان و مطرودان عراق و افغانستان و فلسطين و لبنان را دعا كنيم.
با اين شرح صدر به ضيافت خدا برويم. خدا در اين ماه با ما معامله ها كرده، با ما معامله مي كند. هم افطاري ما را قبول مي كند، هم ما را به افطاري دعوت كرده است؛ جمع هر دو ممكن است. فرمود: مرا بخواهي، مهمان توام. من تو را بخواهم، ميزبان توام. اين ماه مبارك رمضان فرصت خوبي است براي ضيافت؛ ماه مهماني است. يا ما مهمان اوئيم يا او مهمان ما.
فرمود: اگر مرا هم دعوت كني، من هم مي آيم. منتها من دعوتم نشان خاص دارد. آن سرزمين وحي، هر كسي به آن سرزمين وي در حج و عمره قدم گذاشت، جزء ضيوف الرحمان است. هر كسي در ماه مبارك رمضان به وظيفه اين ماه عمل كرد جزء ضيوف الرحمان است. اما هر كسي مرا دعوت كرد، من مهمان اويم، او ميزبان من است؛ انا عند المنكسره قلوبهم (22). هر جا دل شكسته اي هست، من مهمان آنم. فرمود: مرا بخوان من در كنار دلت مهمان توام!
* سخنراني در مراسم احياي شب نوزدهم ماه مبارك رمضان. قم؛ حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) 21 مهر 1385
(1) سبا . آيه 12
(2) قدر . آيه 3
(3) ديوان حافظ
(4) الكافي . ج1 . ص 98
(5) الكافي .ج.1 ص 98
(6) عنكبوت . 45
(7) احزاب . 32
(8) مائده . 52
(9) اسراء .9
(10) همزه . 3
(11) توبه . 104
(12) الكافي . ج .5ص 332
(13) الكافي . ج .5 ص 332
(14) نهج البلاغه . خطبه 40
(15) فصلت . 11
(16) فصلت . 12
(17) تكوير . 1
(18) تكوير . 2
(19) حجر . 9
(20) انشقاق . 6
(21) حجرات . 7
(22) منيه المريد . ص 123